سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
حرف دل
محمد
رشـــــتـــه ای بـــر گـــــردنم افکنده دوست مــــیــــــکشـد هــر جــا که خاطر خواه اوست
Link to Us!

بازدید
مجوع بازدیدها: 43744 بازدید

امروز: 5 بازدید

دوستان
.:: رضـــــــا و مـــــــهتــــاب ::.
.:: دل نـــوشـته های نــینـا ::.
.:: دل نــوشـته‏ های پـگـاه ::.
.:: رد پای نــیــنــا و پــــگاه ::.
.:: میـــــــــلاد عـــــزیـــــزم ::.
.:: ماهــواره و فیلتر شـکن ::.
.:: عاشقانه های حـمـیـد ::.
.:: عاشقانه های کیانوش ::.
.:: هلال68 علیرضا جــون ::.
.:: خـلـبـان جـــوان ::.
.:: یـــــاقـــــــوت لــــــب ::.
.:: کـــــــــوروش کــــبیر ::.
.:: مــیـخــانه(ســاغر) ::.
.:: پـــادگــان عشق ::.
.:: جـــوکهای جدیـد::.
.:: خــــاطـــرات هستی ::.
.:: ســـرزمین عــشـق ::.
.:: شـــاهـــزاده ایـرانی::.
.:: عاشقانه های مـحمـد ::.
.:: دخـتـری عــــاشــق ::.

آرشیو


مرداد
شهریور
مهر
تابستان 1386
بهار 1386
پاییز 1385

آیدی من

sheitonbala_amapesar1

جستجو



اشتراک

 


دوستی یعنی ...

محمد :: پنج شنبه 85/6/2 ساعت 11:6 صبح

چه قدر سخته تمام روز رو منتظر شب باشی که دوباره زل بزنی به صفحه سرد مانیتور و فقط نگاهت به آیدی یه نفر باشه و همش دعا کنی که روشن باشه با اینکه از قبل میدونی امشبم مثل تموم شبهای گذشته فقط باید چشمهای خواب رفته آدمک ایدیشو ببینی و درد دلاتو براش آف بذاری به این امید که شاید اومدو خوند و جوابتو داد جوابهایی که مثل همیشه حرف 

تازه ای توش نیست انگار که هیچوقت نمیخواد باور بکنه که : دوستش داری

 

دو دوست با پای پیاده در صحرایی سفر می کردند. آن دو در طول سفر حرفشان شد و یکی به دیگری سیلی زد.

آن که سیلی خورده بود ; خیلی دردش آمد اما بدون آن که حرفی بزند, روی شن نوشت : " امروز بهترین دوستم به من سیلی زد."

دو دوست آن قدر پیاده رفتند تا به یک آبادی رسیدند. سپس تصمیم گرفتند آب تنی کنند. دوستی که سیلی خورده بود در گل و لای گیر کرد و چیزی نمانده بود غرق شود , اما دوستش او را نجات داد.

دوست نجات یافته پس از این که حالش جا آمد ; روی سنگ حک کرد : " امروز بهترین دوستم زندگی مرا نجات داد. "

دوستی که سیلی زده بود, پرسید موقعی که تو را زدم روی شن نوشتی و اکنون که تو را نجات دادم روی سنگ , چرا؟

دوست دیگر پاسخ داد : وقتی کسی به ما صدمه می زند باید روی شن نوشت تا باد آن را پاک کند; اما وقتی کسی کار خوبی برای ما انجام می دهد باید روی سنگ حک کرد تا باد هرگز نتواند آن را پاک کند.

رفاقت مانند سیمان است .  هرچه قدر در آن بمانی  محکمتر میشود .

و اگر روزی خواستی از آن دور شوی جای پایت برای همیشه آنجا می ماند .


حرف قشنگ()

گریه کن گریه قشنگه

محمد :: پنج شنبه 85/5/26 ساعت 8:48 عصر

     

یادته یه روزی بهم گفتی هر وقت خواستی گریه کنی برو زیرِ بارون که نکنه نامردی اشک هاتو ببینه و بهت بخنده ...

 گفتم اگه بارون نیومد چی؟؟ گفتی اگه چشم های قشنگ تو بباره آسمون گریه ش میگیره ...

گفتم یه خواهش دارم ؛ وقتی آسمونِ چشام خواست بباره تنهام نزار ...

گفتی به چَشم ... حالا امروز من دارم گریه میکنم اما آسمون نمی باره

 

 

گریه هایم بی صداست         عشق من بی انتهاست

       ردپای  اشکهایم را بگیر     تا بدانی خانه عاشق کجاست

 


حرف قشنگ()

فقط میگه دوستت دارم!!!

محمد :: پنج شنبه 85/5/26 ساعت 8:14 عصر

عشق تو از کجا سرچشمه میگیری ؟  از کجا میجوشی  که چنین خروشانی ؟

چرا رهایم نمیکنی؟ چرا فراموشم نمیکنی ؟این درست است که بی اجازه وارد قلبم شدی ، قلبم را ربودی و وداع نکرده رفتی ؟

تو را مکافات چیست؟  عشق نگویم که چرا آمدی ؟ نمیگویم چرا رفتی ؟ اما میپرسم از تو چرا بی وفایی ؟

نمیدانم چرا هنوز میپویمت ؟ وای چقدر احمقم که دوباره فرا خواندمت

گناه از من نیست. گناه از توست ، که خود را آراسته ای و دلفریبی می کنی . گناه از توست که دل  در مقابل تو میلرزد و خود را می بازد .

مطمئن باش که فردا شکایتت را خواهم کردببینم باز هم می توانی دلفریبی کنی !

به خدا اگر بتوانی . خوشحالم که فردا مفری برای تو نیست .

فردا باید پاسخ دهی گناهی را که امروز کرده ای.

 

 

 

عشق نمی پرسه که تو کی هستی فقط میگه تو مال من هستی،

عشق نمی پرسه اهل کجایی فقط میگه تو قلب من هستی،

عشق نمی پرسه تو چیکار میکنی فقط میگه باعث میشی قلب من به ضربان بیفته،

عشق نمی پرسه چرا دور هستی فقط میگه همیشه با من هستی،

عشق نمی پرسه که دوستم داری؟؟؟؟ فقط میگه دوستت دارم

 


حرف قشنگ()

آسمان آبی ست مگر شک داری

محمد :: پنج شنبه 85/5/26 ساعت 10:42 صبح

بگذار دنیا مرا نادیده بگیرد ، بگذار زندگی کمر به قتلم ببندد

 بگذار آسمان بر سرم آوار شود ، بگذار روزگار باز هم بامن دشمنی کند، آرزوهایم را به باد خزان بسپرد ، دلم را بشکند و پایم را زنجیر کند ...

ولی باز اوست که شکست خورده ، من سهمم را از دنیا خواهم گرفت .

می گویند :" خواستن توانستن است" ...

می گویند:" تنها کسی نمی تواند که نا امید است".

اما من خواسته ام و نتوانسته ام، مگر می شود کسی نخواهد زندگی کند ؟

نخواهد برخیزد و بایستد؟

همه این نتوانستن های قدرتمند ناامیدی درپی دارد ولی من نا امید نیستم،

باز هم می گویم: "من از سلاله ی درختانم  تنفس هوای مانده ملولم می کند ...پرنده ای که مرده بود به من پند داد پرواز را به خاطر بسپارم ."

من از سلاله ی درختانم و درختان ایستاده می میرند، من به میدان زندگی پشت نمی کنم، هرگز!!!

من سهمم را از زندگی خواهم گرفت ، من می خواهم معجزه کنم ، مگر نه اینکه خداوند معجزه را به دستان برگزیدگانش جاری میسازد ؟و مگر نه اینکه او مرا برگزیده برای این امتحان خطیر ؟ پرواز بدون بال معجزه است و من می خواهم معجزه کنم ...

حتی اگر روزی زندگی با تلخی هایش توانست مرا به زانو درآورد ، نخواهم گذاشت عجزم را ببیند ... پاهایم را تا زانو قطع میکنم، تا باز هم ایستاده باشم .

...معجزه یعنی من ، یعنی تو دوست همباورم ، ما معجزه خواهیم کرد، شک نکن !

 آسمان آبی آبیست، مگر شک داری ؟

زندگی سهم کمی نیست ، مگر شک داری ؟

در رگ زنده ی این هستی خواب آلوده

باور معجزه جاریست ، مگر شک داری ؟


حرف قشنگ()

گفتگو با خدا

محمد :: سه شنبه 85/5/17 ساعت 1:2 عصر

 

  دررویاهایم دیدم که با خدا گفتگو می کنم ...

خدا پرسید پس تو می خواهی با من گفتگو کنی ؟ 

من در پاسخش گفتم : اگر وقت دارید  

 خدا خندید :

     وقت من بی نهایت است    

در ذهنت چیست که می خواهی از من بپرسی ؟

پرسیدم : چه چیز بشر شما را سخت متعجب میسازد ؟

خدا پاسخ داد:  کودکی شان .

اینکه آنها از کودکی خسته میشوند ، عجله دارند که بزرگ شوند ،

و بعد دوباره پس از مدتها ، آرزو می کنند که کودک باشند .

  ... اینکه آنها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول بدست بیاورند .

  و بعد پولشان را از دست می دهند تا دوباره سلامتی خود را به دست بیاورند

اینکه با اضطراب به آینده می نگرند ، و حال را فراموش میکنند

و بنابراین نه در حال زندگی میکنند و نه در آینده

اینکه آنها به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نمی میرند ،

و به گونه ای می میرند که گویی هرگز زندگی نکرده اند

   دست های خدا دستانم را گرفت

          برای مدتی سکوت کردیم

   و من دوباره پرسیدم : به عنوان یک پدر ، می خواهی کدام درسهای زندگی را

فرزندانت بیاموزند ؟

او گفت: بیاموزند که آنان نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد .

همه کاری آنها می توانند بکنند این است که

اجازه دهند خودشان دوست داشته باشند

بیاموزند که درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند

بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد تا زخم های عمیقی

 در قلب آنان که دوستشان داریم ، ایجاد کنیم .

اما سالها طول می کشد تا آن زخمها را التیام بخشیم .

بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد

کسی است که به کمترین ها نیاز دارد.

بیاموزند که آدم هایی هستند که آنها را دوست دارند

فقط نمی دانند که چگونه احساساتشان را نشان دهند .

بیاموزند که دونفر می توانند با هم به یک نقطه نگاه کنند

و آن را متفاوت ببینند .

بیاموزند کافی نیست فقط آنها دیگران را ببخشند

بلکه آنها باید خود را نیز ببخشند .

من با خضوع گفتم :

از شما به خاطر این گفتگو متشکرم

آیا چیز دیگری هست که دوست دارید فرزندانتان بدانند ؟

خداوند لبخند زد و گفت :

فقط این را بدانند که من همیشه اینجا هستم .

                                                 همیشه ....


حرف قشنگ()

سوتک ...

محمد :: سه شنبه 85/5/17 ساعت 12:51 صبح

         نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد  ...   

                                                  نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت

      ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد   

                                                 گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش 

           که یکروز دمادم دم گرم خویش را در گلویم سخت بفشارد

                بدینسان بشکند دائم سکوت مرگبارم را       و خواب خفتگان آشفته تر سازد .


حرف قشنگ()

و اما عشق ...

محمد :: دوشنبه 85/5/16 ساعت 12:23 صبح

 

                                                          

                                           

 

نمیدانم عاشق شدن کار درستی است یانه؟

نمیدانم دل بستن به کسی که هرگز ندیدیش کار درستی است یا نه؟

نمیدانم مجنون یک صدا شدن کار درستی است یا نه؟

نمیدانم آیا ندانستن کار درستی است یا نه؟

من عاشق یک صدا  عاشق یک عکس شدم و حالا مجنونی هستم بدوت عکس و بدون صدا

عاشقی واژه ای غریب است برای من عاشق

میدانی کی واژه ی عاشقی برای یک عاشق  غریبه و ناشناخته است؟

موقعی که آن عاشق دل شکسته باشد.موقعی که عاشق از معشوق بی خبر باشد.

موقعی که عاشق دل تنگ باشد.

آری عشق تو منی که مجنون تو بودم حال از تو بی خبر دل تنگ

خسته از همه چیز و همه کس

اومدی بشکنی بشکن اما چرا قلب من را شکستی  مگه از من بدتر در این جهان پهناور نبود

اومدی سر کار بذاری مگه از من بیکارتر تو این دنیا نبود

حال خودتو راحت بکن و حرف آخر را بزن

اومدی بشکنی بشکن  مگه از من ساده چی مونده

تو هم از یکی دیگه سوختی میخواهی تلافی بر من بکنی

آسمون سینه ما خیلی وقته بی ستاره هست

بیا دل ما پاره پاره است تو تکه ای از دل ما را بردار و برو

دل ما خیلی وقته که از گناه دیگران مرد

 همینی هم که باقی مونده تو بشکن   


 

 حال در آخر میگویم       دوستت دارم


حرف قشنگ()

بوسه

محمد :: یکشنبه 85/5/15 ساعت 9:31 عصر

بوسه یعنی وصل شیرین دو لب

بوسه یعنی خلسه در اعماق شب

بوسه یعنی مستی از مشروب عشق

بوسه یعنی آتش و گرمای تب

بوسه یعنی لذت از دلدادگی

لذت از شب , لذت از دیوانگی

بوسه یعنی حس طعم خوب عشق

طعم شیرینی به رنگ سادگی

بوسه آغازی برای ما شدن

لحظه ای با دلبری تنها شدن

بوسه سرفصل کتاب عاشقی

بوسه رمز وارد دلها شدن

بوسه آتش می زند بر جسم و جان

بوسه یعنی عشق من , با من بمان

شرم در دلدادگی بی معنی است

بوسه بر می دارد این شرم از میان

طعم شیرین عسل از بوسه است

پاسخ هر بوسه ای یک بوسه است

بهترین هدیه پس از یک انتظار

بشنوید از من فقط یک بوسه است

بوسه را تکرار می باید نمود

بوسه یعنی عشق و آواز و سرود

بوسه یعنی وصل جانها از دولب

بوسه یعنی پر زدن , یعنی صعود


حرف قشنگ()

<      1   2