سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تو را در روزگاری دوست دارم... که نمی داند عشق چیست!! -
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
حرف دل
تو را در روزگاری دوست دارم... که نمی داند عشق چیست!! -
محمد
رشـــــتـــه ای بـــر گـــــردنم افکنده دوست مــــیــــــکشـد هــر جــا که خاطر خواه اوست
Link to Us!

تو را در روزگاری دوست دارم... که نمی داند عشق چیست!! -

بازدید
مجوع بازدیدها: 43740 بازدید

امروز: 1 بازدید

دوستان
.:: رضـــــــا و مـــــــهتــــاب ::.
.:: دل نـــوشـته های نــینـا ::.
.:: دل نــوشـته‏ های پـگـاه ::.
.:: رد پای نــیــنــا و پــــگاه ::.
.:: میـــــــــلاد عـــــزیـــــزم ::.
.:: ماهــواره و فیلتر شـکن ::.
.:: عاشقانه های حـمـیـد ::.
.:: عاشقانه های کیانوش ::.
.:: هلال68 علیرضا جــون ::.
.:: خـلـبـان جـــوان ::.
.:: یـــــاقـــــــوت لــــــب ::.
.:: کـــــــــوروش کــــبیر ::.
.:: مــیـخــانه(ســاغر) ::.
.:: پـــادگــان عشق ::.
.:: جـــوکهای جدیـد::.
.:: خــــاطـــرات هستی ::.
.:: ســـرزمین عــشـق ::.
.:: شـــاهـــزاده ایـرانی::.
.:: عاشقانه های مـحمـد ::.
.:: دخـتـری عــــاشــق ::.

آرشیو


مرداد
شهریور
مهر
تابستان 1386
بهار 1386
پاییز 1385

آیدی من

sheitonbala_amapesar1

جستجو



اشتراک

 


تو را در روزگاری دوست دارم... که نمی داند عشق چیست!!

محمد :: جمعه 85/7/28 ساعت 11:47 عصر

به نام آنکه
آشنایی را در نگاه
دوستی را در محبت
و
جدایی را در اشک آفرید
 

    آرزو داشتم که با تو در روزگاری دیگر دیدار می کردم
 
روزگاری که در آن زمام قدرت در دست گنجشکان می بود
  
یا در دست آهوان....
  یا در دست قوها....
یا در دست پریان دریایی....
 
یا در دست نقاشان ،شاعران، موسیقیدانان ....
یا در دست عاشقان ، کودکان ، مجانین
بانوی من
تو آن رسوایی زیبا هستی که به آن معطر می شوم
و آن شعر بشکوه که آرزو دارم امضای خود را پای آن بگذارم
و آن زبان که از آن زر و لاجورد می ریزد
پس چگونه می توانم که در میدانهای شهر فریاد بر نیاورم
تو را دوست دارم .... تو را دوست دارم .... تو را دوست دارم
چگونه می توانم آفتاب را در کشوهای خود نگه دارم ؟
چگونه می توانم با تو در بوستانی آزاد قدم بزنم
و ماهواره ها در نیابند که تو محبوب منی ؟
* * *
بانوی من
آرزو داشتم به تو در روزگاری دیگر دل می باختم
 
که مهربان تر می بود و شاعرانه تر
و به رایحهء کتابها .... و شمیم یاسمن
و بوی آزادی
حساس تر
آرزو داشتم به تو دل می باختم
در روزگار فرمانروایی  شمع .... و هیزم
و بادبزنهای اسپانیایی
و نامه های مکتوب به شاهپر پرنده
و پیراهنهای پر چین رنگین کمانی
نه در عصر موسیقی ِ دیسکو..... و خودروهای فراری
و شلوارهای پارهء جین
* * *
نمی توانم مانع از آن بشوم
که سایبانی از یاسمن از شانه ها یم بالا برود
نمی توانم شعر عاشقانه ای را در زیر پیراهن خود پنهان کنم
 
زیرا که مرا در خود منفجر خواهد کرد
آرزو داشتم شبی
شام را با تو در فلورانس باشم
آنجا که تندیسهای میکل آنژ
همچنان نان و شراب را
با زائران شهر قسمت می کند
* * *
آرزو داشتم که از آن ِ من می بودی
در روزگاری که نه به گل رُز ستم روا می داشت ، نه به شعر
نه به نی ، نه به موء نث بودن زنان
اما افسوس که ما دیر رسیدیم
و در روزگاری به جستجوی گل سرخ عشق رفتیم
که نمی داند عشق چیست


حرف قشنگ()