سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تنها -
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
حرف دل
تنها -
محمد
رشـــــتـــه ای بـــر گـــــردنم افکنده دوست مــــیــــــکشـد هــر جــا که خاطر خواه اوست
Link to Us!

تنها -

بازدید
مجوع بازدیدها: 43800 بازدید

امروز: 23 بازدید

دوستان
.:: رضـــــــا و مـــــــهتــــاب ::.
.:: دل نـــوشـته های نــینـا ::.
.:: دل نــوشـته‏ های پـگـاه ::.
.:: رد پای نــیــنــا و پــــگاه ::.
.:: میـــــــــلاد عـــــزیـــــزم ::.
.:: ماهــواره و فیلتر شـکن ::.
.:: عاشقانه های حـمـیـد ::.
.:: عاشقانه های کیانوش ::.
.:: هلال68 علیرضا جــون ::.
.:: خـلـبـان جـــوان ::.
.:: یـــــاقـــــــوت لــــــب ::.
.:: کـــــــــوروش کــــبیر ::.
.:: مــیـخــانه(ســاغر) ::.
.:: پـــادگــان عشق ::.
.:: جـــوکهای جدیـد::.
.:: خــــاطـــرات هستی ::.
.:: ســـرزمین عــشـق ::.
.:: شـــاهـــزاده ایـرانی::.
.:: عاشقانه های مـحمـد ::.
.:: دخـتـری عــــاشــق ::.

آرشیو


مرداد
شهریور
مهر
تابستان 1386
بهار 1386
پاییز 1385

آیدی من

sheitonbala_amapesar1

جستجو



اشتراک

 


تنها

محمد :: پنج شنبه 86/1/16 ساعت 10:21 صبح

وقتی می نشستم تو نیز با من می نشستی ، وقتی بر می خواستم تو نیز با من بر می خواستی ...
وقتی می خندیدم تو نیز با من  می خندیدی ، و با گریه هایم اشک های تو نیز جاری بود ...
هرجا که می رفتم او نیز با من می آمد ، هرجا که می ایستادم او نیز با من می ایستاد ...
اما امروز صبح که رفتم سایه ایستاد ،
گفتم : بیا ....
گفت : نه !
هرچه اصرار من بیشتر می شد سایه نیز مصصم تر در نیامدن ...
سایه خواهش می کنم ،
اما انگار سایه نیز مراشناخته بود ،
من آن کسی نبودم که سایه به او تعلق داشت  ...
سایه نیز فهمیده بود که من که ام ...
این بار من رفتم اما بدون او ...
رفتم شاید دوباره سایه را بیایم ...
حالا می خندم ، بدون او ... می گریم ، بدون او ...
حرف می زنم بدون او ، درد دل می کنم بدون او و...
تنهای تنها ...
تنهای تنها ...

 


حرف قشنگ()